الهی! به حق خودت حضورم ده واز جمال آفتاب آفرینت نورم ده!
الهی! ما همه بیچارهایم و تنها تو چارهای ما همه هیچ کارهایم و تنها تو کارهای.
الهی! وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و کتابم حجابم!
الهی!چون توحاضری چه جویم،وچون توناظری چه گویم.
الهی! خودت آگاهی که دریای دلم را جزر و مد است ،یا باسط بسطم ده،و یا قابض قبضم کن.
الهی! از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمندهام، از انس و جان شرمندهام، حتی از روی شیطان شرمندهام، که همه در کار خود استوارند و این سست عهد، ناپایدار.
الهی! آن خواهم که هیچ نخواهم.
الهی! به فضیلت سینه بیکینهام دادی، به وجودت شرح صدرم عطا بفرما.
الهی! دندان دادی، نان دادی، جان دادی، جانان بده.
الهی! اگر ستّارالعیوب نبودی، ما از رسوایی چه می کردیم؟
الهی! اثر و صنع توام، چگونه بهخود نبالم.
الهی!هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم، بر نادانیم بیفزا.